جدول جو
جدول جو

معنی سواد داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سواد داشتن
باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
سواد داشتن
(نَ / نِ کَ دَ)
ملکۀ خواندن و نوشتن داشتن و با علم بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سواد داشتن
فرهیختگی گلاه داشتن
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روان داشتن
تصویر روان داشتن
روان کردن
کنایه از جاری ساختن حکم، نافذ کردن، برای مثال بخواه جان و دل بنده و روان بستان / که حکم بر سر آزادگان روان داری (حافظ - ۸۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه داشتن
تصویر گواه داشتن
شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
شکر نعمت به جا آوردن، ممنون بودن
منت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ کَ / کِ دَ)
اندیشه و خیال کسی یاچیزی را داشتن. خواستار و خواهان بودن:
هرکه سودای تو دارد چه غم از سود و زیانش
نگران تو چه اندیشه ز بیم دگرانش.
سعدی.
جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت
تو من خام طمع بین که چه سودا دارم.
سعدی.
طالب وصل تو چون مفلس و اندیشۀ گنج
حاصل آن است که سودای محالی دارد.
سعدی.
، ارتباط و سروکار و معامله داشتن:
نه کنون ربط به آن زلف چلیپا دارم
من به این سلسله عمری است که سودا دارم.
مخلص کاشی (از آنندراج).
، راست آمدن سودا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شاهد داشتن، دلیل داشتن حجت داشتن: تو اگر بحسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواب داشتن
تصویر صواب داشتن
درست دانستن صحیح انگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
تشکر، ممنون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
تضاد داشتن باهمضد یکدیگر بودن مخالف هم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار داشتن
تصویر خوار داشتن
پست کردن، تحقیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواج داشتن
تصویر رواج داشتن
رواگ داشتن، روا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
معمور کردن دایر کردن بر پا داشتن مقابل ویران کردن خراب کردن، زراعت کردن کاشتن، پر کردن ممتلی کردن، بسامان کردن منظم ساختن، مرفه کردن در رفاه داشتن، یا آباد کردن لشکر (سپاه) ساز و برگ و مواجب دادن بلشکریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود داشتن
تصویر سود داشتن
فایده داشتن منفعت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سودمندبودن، مفید بودن
متضاد: مضر بودن، پربهره بودن، سودآور بودن، استفاده کردن، سود بردن
متضاد: زیان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
Obsess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
Tingle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
Contrast, Conflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
поколювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
刺痛
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
冲突 , 对比
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
бути одержимим
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
mrowić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
konfrontować, kontrastować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
овладевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
конфліктувати , контрастувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
obsesionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
opętać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
kribbeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
in Konflikt stehen, kontrastieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
obsesionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سوزش داشتن
تصویر سوزش داشتن
покалывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تضاد داشتن
تصویر تضاد داشتن
конфликтовать , контрастировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وسواس داشتن
تصویر وسواس داشتن
bezeten maken
دیکشنری فارسی به هلندی